دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75952917220120220Distribution of Intestinal Worms among Stray Dogs in Isfahan, Iranبررسی انگلهای کرمی رودهای سگهای ولگرد شهر اصفهان2827283313682FAنادر پستهچیاناستادیار، گروه انگل و قارچ شناسی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0003-2829-3610افشین رسولیکارشناس ارشد، گروه انگل شناسی، دانشکده پزشکی و مرکز بهداشت استان، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانحسینعلی یوسفیمربی، گروه انگل و قارچ شناسی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0003-0182-7651Journal Article20120306Background: Zoonotic diseases have always threatened humans. They are common between human and many animals. Large numbers of dogs, especially stray dogs, are born every year. In addition, they inhabit around the cities and people's residences. Therefore, they have always been considered as threats for human health and environment. Identification of parasites in stray dogs around Isfahan, Iran would have economic, medical, veterinary, and particularly zoonosis benefits.Methods: In this study, 96 killed stray dogs were collected from several regions of Isfahan. After autopsy in place, the two ends of animal's bowel were closed and the intestines were moved to the laboratory. The intestines were opened longitudinally, washed with water, and examined for the presence of worms. The worms isolated from water were then transferred to a 10% formaldehyde solution. After temporary and permanent staining and transparency of isolates, the appropriate isolates were mounted and prepared for taxonomic study. The shapes of all samples were drawn by a drawing tube. They were then identified by diagnostic keys such as length of large hook, shape of proglottid, and characteristics of mature worms like cirrus sucks and the positions of testis. Nematode body length, the cuticle, cephalic and caudal fins, number of lips, morphology of esophagus, and position of rectum and vagina were also evaluated as crucial properties in taxonomic study. All isolates were identified at genus and species levels.Findings: In this study, 96 dogs were examined. Overall, 60.4% intestinal samples of stray dogs were infected with at least one isolated worm. The isolates included a total of seven species of cestodes and three species of nematodes. The identified cestodes consisted of 24% Taenia ovis, 13.54% T. hydatigena, 5.21% T. pisiformis, 5.21% T. multiceps, 27.1% Echinococcus granulosus, 22.92% Dipylidium caninum, 5.21% Mesocestoides lineatus. The nematodes were categorized as 21.9% Toxascaris leonina, 6.25% Toxocara canis, 3.13% Rictularia affini Conclusion: Taenia pisiformis was reported for the first time in the province of Isfahan. Our findings reveal the role of parasites in medical and veterinary aspects. Pet dogs and sheepdogs are thus required to be treated properly. On the other hand, stray dogs should be killed and the infected bodies need to be destroyed.مقدمه: بیماریهای زئونوز همیشه تهدید مهمی برای انسان بودهاند. این بیماریها بین انسان و بسیاری از حیوانات مشترک هستند. از آن جایی که زاد و ولد سگها به خصوص سگهای ولگرد زیاد است و این حیوانات در محیطهای اطراف شهرها و پیرامون مساکن انسانی زندگی میکنند همواره تهدیدی برای سلامتی محیط زیست و انسان بودهاند. شناسایی انگلهای موجود سگهای ولگرد منطقهی اصفهان از نقطه نظر اقتصادی، پزشکی و دامپزشکی به ویژه زئونوز کمک شایانی خواهد نمود.روشها: در این مطالعه تعداد 96 قلاده سگ ولگرد شکار شده از مناطق مختلف شهر اصفهان جمعآوری گردید و پس از باز نمودن لاشهی حیوانات، رودهی آنها از نظر وجود انگلهای کرمی بررسی شد. لاشهی حیوانات در محل باز شد و پس از بستن دو سر روده، رودهها به آزمایشگاه منتقل گردید. سپس رودهها به صورت طولی باز شدند و پس از شستشوی آنها، انگلهای کرمی موجود در آب جدا شدند. پس از فرآوری ایزولهها در محلول فرمالین ده در صد قرار گرفتند. پس از رنگآمیزی موقت و دایمی و طی مراحل آبگیری و شفافسازی، ایزولههای مناسب مونت دایمی شدند. سپس اشکال ایزولهها با ابزار ترسیم کشیده شد و با استفاده از کلیدهای تشخیصی موجود، شاخصهای تاکسونومی (طول قلاب بزرگ، شکل بند، موقعیت کیسهی سیر، موقعیت بیضهها و تخمدان در بندهای سستودها) تمامی ایزولهها مطالعه شدند. این شاخصها در نماتودها شامل اندازهی طول بدن، تزیینات کوتیکولی، شکل بالهی رأسی و دمی و تعداد و شکل لبها و حالت مری همچنین موقعیت محل واژن و مقعد بود. تمامی ایزولهها در حد جنس و سپس گونه شناسایی شدند.یافتهها: در این بررسی با مطالعهی 96 قلاده سگ ولگرد رودههای 4/60 درصد آنها آلوده به حداقل یک کرم بود. ایزولههای کرمی در مجموع شامل هفت گونه سستود و سه گونه نماتود بودند که شامل: 24 درصد تنیا اویس، 54/13 درصد تنیا هیداتیژنا، 21/5 درصد تنیا پیزیفورمیس، 21/5 درصد تنیا مولتیسپس، 1/27 درصد اکینوکوکوس گرانولوسوس، 92/22 درصد دیپلیدیوم کانینوم، 21/5 درصد مزوسستوییدس لینهآتوس و 9/21 درصد توکسا سکاریس لئونینا، 25/6 درصد توکسوکارا کانیس و 13/3 درصد ریکتولاریا افینیس بودند.گونهی تنیا پیزیفورمیس برای اولین بار از اصفهان گزارش شد.نتیجهگیری: ارقام فوق بیانگر اهمیت این انگلها از نقطه نظر پزشکی و دامپزشکی است، بنابراین باید نسبت به درمان سگهای صاحبدار و گله و از بین بردن سگهای ولگرد و همچنین از بین بردن لاشههای آلوده به مرحلهی لاروی سستودهای زئونوز توجه مبذول داشت. شناسایی انگلهای موجود در این حیوانات به بهبود وضعیت مبارزه و کنترل بیماریهای زئونوز کمک شایانی خواهد نمود.واژگان کلیدی: زئونوز، تاکسونومی، سستود، نماتود، سگ.https://jims.mui.ac.ir/article_13682_5a8c4478282c501677703ed2eedd4faf.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75952917220120220Mental Health in Breast Cancer Patientsسلامت روان در زنان نجات یافته از سرطان پستان2834284113683FAفریبرز مکاریاندانشیار، گروه داخلی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0002-9874-298Xسید رضا اسحاقیدانشیار، گروه پزشکی اجتماعی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0002-8704-8941پرنیان تابشدانشجوی پزشکی، کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانآرش رمضانیمتخصص پزشکی اجتماعی، مرکز تحقیقات علوم رفتاری، دانشگاه علوم پزشکی بقیه ا... تهران، تهران، ایرانندا عبد یزداندانشجوی پزشکی، کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانفریبا هاشمیدانشجوی پزشکی، کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانشیرین مکاریاندانشجوی پزشکی، کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانمائده عباسیدانشجوی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد، شهرکرد، ایرانJournal Article20120206Background: Breast cancer is the most common cancer in women. It jeopardizes different aspects of individual health including mental health. The aim of the study was to evaluate mental health among women who had survived breast cancer and also among the general populationMethods: In a case-control design, we recruited 60 participants in two groups. The first group had survived breast cancer and had undergone mastectomy while the other group was selected from the general population. Mental health status of participants was measured by General Health Questionnaire (GHQ-28). For analyzing the data, Student t-test and logistic regression were used.Findings: Data analyses did not reveal any significant differences in mental health scores between the two groups. Although the risk of psychological distress increased 44% in breast cancer patients, there were not any statistically significant differences between the two groups. Conclusion: Iranian women survived from breast cancer are not significantly different with the general population in terms of mental health.مقدمه: سرطان پستان شایعترین سرطان زنان میباشد که جنبههای مختلف سلامت فردی را از جمله سلامت روان به مخاطره میاندازد. این مطالعه به بررسی سلامت روان در زنان نجات یافته از سرطان و گروه شاهد پرداخت.روشها: در این مطالعهی مورد- شاهدی، زنان نجات یافته از سرطان را که تحت ماستکتومی قرار گرفته بودند با گروه زنانی که تا به حال مواجهه با هیچ نوع سرطانی از جمله سرطان پستان نداشتند، مقایسه کردیم. حجم نمونه در هر گروه 60 نفر بود. با استفاده از پرسشنامهی آزمون بررسی سلامت عمومی (General health questionnaire یا GHQ-28)، دادهها به روش مصاحبه جمعآوری و توسط آزمونهای Student-t و Logistic regression آنالیز شد.یافتهها: نمرهی GHQ-28 در بین دو گروه مورد مقایسه قرار گرفت. تفاوت آماری معنیداری در میانگین کلی نمرهی سلامت روان دیده نشد. شانس بروز اختلالات روانی پس از بروز سرطان پستان نسبت به زنان شاهد سالم 44 درصد افزایش مییابد، اما این اختلاف معنیدار نبود.نتیجهگیری: میزان سلامت روان تفاوت چشمگیری در زنان نجات یافته از سرطان در مقایسه با زنان سالم جامعه نداشت.https://jims.mui.ac.ir/article_13683_512b22d4369e22f3bfa0c8d7603f24ff.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75952917220120220Effects of Pioglitazone and Metformin on Insulin Resistance Reduction in Polycystic Ovary Syndrome: A Comparative Studyمقایسهی اثر متفورمین و پیوگلیتازون در کاهش سطح مقاومت به انسولین در سندرم تخمدان پلیکیستیک2842284813684FAامیر ضیاییدانشیار، گروه داخلی دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی قزوین، قزوین، ایرانزهره یزدیاستادیار، گروه داخلی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی قزوین، قزوین، ایرانعاطفه عابدینیمتخصص داخلی، بیمارستان بوعلی سینا قزوین، قزوین، ایرانهمایون شیخ الاسلامیدانشیار، گروه داخلی دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی قزوین، قزوین، ایرانامیر جوادیمربی و عضو هیأت علمی، گروه آمار زیستی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی قزوین، قزوین، ایرانJournal Article20120318Background: Polycystic ovary syndrome (PCOS) is among the most common endocrine disorders in women of reproductive age and affects 7% of this population. PCOS is identified as a reproductive disorder characterized by an ovulation, hyperandrogenism and insulin resistance. PCOS increases the risk for type 2 diabetes mellitus and metabolic syndrome, a constellation of cardiovascular risk factors associated with insulin resistance. The aim of our study was to investigate and compare insulin resistance reduction and chemical changes during the application of insulin sensitizers from two different groups (metformin and pioglitazone).Methods: This randomized clinical trial lasted for 3 months and was conducted in Avicenna Hospital, Qazvin, Iran. Overall, 56 women with PCOS were randomly divided into two groups. Group 1 received 500 mg metformin three times daily and group 2 was treated with pioglitazone 30 mg per day. Serum levels of insulin, fasting blood sugar (FBS), and lipid metabolism parameters including triglyceride (TG), cholesterol (Chol), low-density lipoprotein (LDL), and high-density lipoprotein (HDL) were measured before the treatment and in the 3rd month. Homeostasis model assessment of insulin resistance (HOMA-IR) was used. Body mass index (BMI) was also calculated at baseline and at the end of therapy.Findings: Before the treatment, the two groups matched for age, weight, and BMI (P > 0.05). Before the treatment, there were no statistically significant differences in FBS, HDL, LDL, TG, Chol and serum levels of insulin between the two groups. Three months after treatment, mean serum levels of FBS, TG, Chol, LDL and insulin decreased significantly in both groups. Moreover, the treatment significantly increased HDL levels in both groups (P < 0.01). In metformin group, mean values of BMI before and after treatment were 26.1 and 25.5 (P < 0.05). The corresponding values in pioglitazone group were 25.9 and 25.2 (P > 0.05). Conclusion: Our findings showed that in women with PCOS, treatment with metformin and pioglitazone for 3 months resulted in similar beneficial effects on laboratory parameters of insulin sensitization. However, there is no evidence that pioglitazone improves BMI when compared to metformin. Further research is needed to investigate whether treatment with insulin sensitizers in women with PCOS can also reduce cardiovascular risk factors.مقدمه: سندرم تخمدان پلی کیستیک (Polycystic ovary syndrome یا PCOS) شایعترین اختلال اندوکرین در میان زنان سنین باروری است و 7 درصد این زنان را گرفتار میکند. PCOS اختلالی است که با عدم تخمکگذاری، هایپرآندروژنیسم و مقاومت به انسولین مشخص میشود و خطر ابتلا به دیابت نوع دو و سندرم متابولیک را افزایش میدهد. ابتلا به سندرم متابولیک سبب افزایش احتمال مرگ و میر ناشی از بیماریهای قلبی میگردد. هدف این مطالعه مقایسهی اثر دو دسته داروی حساس کننده به انسولین، متفورمین و پیوگلیتازون، از نظر کاهش مقاومت به انسولین و تغییرات بیوشیمیایی بود.روشها: این مطالعه یک کارآزمایی بالینی بود که در بیمارستان بوعلی سینای شهر قزوین انجام شد و 3 ماه به طول انجامید. زنان به صورت تصادفی به دو گروه 28 نفره تقسیم شدند. گروه اول تحت درمان با قرص متفورمین (500 میلیگرم، 3 بار در روز) و گروه دوم تحت درمان با قرص (پیوگلیتازون، 30 میلیگرم در روز) به مدت 12 هفته قرار گرفتند. سطح سرمی انسولین، قند خون ناشتا (Fasting blood sugar یا FBS) و پروفایل لیپید شامل تریگلیسرید (TG)، کلسترول (Chol)، لیپوپروتئین با دانسیتهی کم (Low density lipoprotein یا LDL) و لیپوپروتئین با دانسیتهی زیاد (High density lipoprotein یا HDL) قبل از درمان و در پایان ماه سوم اندازهگیری شد. اندکس HOMA (Homeostatic model assessment) و شاخص تودهی بدنی (Body mass index یا BMI) نیز قبل و بعد از درمان محاسبه گردید.یافتهها: قبل از درمان هر دو گروه از نظر سن، وزن و BMI همسانسازی شدند. قبل از درمان اختلاف معنیداری در FBS، HDL، LDL، TG، Chol و سطح سرمی انسولین بین دو گروه مشاهده نشد. بعد از درمان میانگین سطح سرمی FBS، TG، Chol، LDL و انسولین در هر دو گروه به طور معنیداری کاهش و HDL در هر دو گروه به طور معنیداری افزایش داشت (01/0 > P). BMI در گروه متفورمین قبل از درمان 1/26 و بعد از درمان 5/25 (05/0 > P) و در گروه دوم قبل از درمان 9/25 و بعد از درمان 2/25 به دست آمد (05/0 ≤ P).نتیجهگیری: کاربرد حساس کنندههای انسولین (متفورمین و پیوگلیتازون) در هر دو گروه کاهش معنیداری در مقاومت به انسولین ایجاد کرد. اندکس HOMA در هر دو گروه به طور معنیدار کاهش یافت. در گروه متفورمین، BMI پس از درمان به طور معنیداری کاهش یافت؛ در حالی که، در گروه پیوگلیتازون کاهش BMI از نظر آماری معنیدار نبود و تغییرات FBS، TG، Chol، HDL و LDL نیز پس از درمان در هر دو گروه معنیدار بود.https://jims.mui.ac.ir/article_13684_b800d581aa464690b70ce667ab260db5.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75952917220120220Effects of Adenotonsillectomy on Weight Gain in Children with Adenotonsillar Hypertrophy: A Randomized Clinical Trialبررسی تأثیر عمل جراحی آدنوتانسیلکتومی بر افزایش وزن کودکان مبتلا به هیپرتروفی آدنوتانسیلار2849285413685FAاحمدرضا اخوتدانشیار، گروه گوش و حلق و بینی و جراحی سر و گردن، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانبهروز براتیاستادیار، گروه گوش و حلق و بینی و جراحی سر و گردن، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایرانپروانه فدوی اخواندانشجوی پزشکی، کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشکدهی پزشکی،دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20111201Background: Adenotonsillar hypertrophy (ATH) is the most prevalent cause of chronic upper airway obstruction and sleep-disordered breathing. It is also associated with growth delay in children. Adenotonsillectomy is the most common surgical treatment of sleep disordered breathing in children. This study evaluated the effects of adenotonsillectomy on weight, height, and body mass index (BMI) changes in children with ATH.Methods: In this randomized clinical trial study, 96 children (48 healthy and 48 ATH patients) aged 3-10 years old were enrolled. Weight, height, and BMI were measured before, and 6 and 9 months after surgery.Findings: Both groups were similar in age and sex dispensation. Height and weight significantly increased in both groups (P < 0.001). Increase in BMI was only significant in ATH patients. Mean values of weight and BMI were higher among ATH patients than the healthy group 6 and 9 months after the operation (P < 0.001). Mean height was similar in both groups but was a little more in the control group (P = 0.8). Conclusion: Adenotonsillectomy increases weight and BMI in children with ATH.مقدمه: هیپرتروفی آدنوتانسیلار شایعترین علت انسداد مزمن راه هوایی فوقانی و اختلال تنفسی خواب در کودکان است و خطر اختلال رشد در کودکان را افزایش میدهد. عمل آدنوتانسیلکتومی شایعترین درمان جراحی هیپرتروفی آدنوتانسیلار و اختلال تنفسی خواب در کودکان میباشد. در این مطالعه تأثیر عمل آدنوتانسیلکتومی بر افزایش وزن کودکان 3 تا 10 ساله مبتلا به هیپرتروفی آدنوتانسیلار مورد بررسی قرار گرفته است.روشها: در این مطالعهی کارآزمایی بالینی تصادفی شده یک گروه 48 نفره از کودکان 3 تا 10 سالهی مبتلا به هیپرتروفی آدنوتانسیلار که جهت انجام آدنوتانسیلکتومی ارجاع داده شده بودند و یک گروه 48 نفره از کودکان سالم 3 تا 10 ساله به صورت تصادفی انتخاب شدند و وزن ، قد و شاخص تودهی بدنی (Body mass index یا BMI) آنها در ابتدای مطالعه و سپس 6 و 9 ماه بعد از عمل اندازهگیری شد.یافتهها: دو گروه مورد مطالعه از نظر توزیع سن و جنس همسان بودند. در هر دو گروه با گذشت زمان وزن و قد کودکان به طور معنیداری افزایش یافت (001/0 > P). BMI در گروه هدف به طور معنیدار افزایش یافت ولی در گروه شاهد افزایش معنیدار نداشت. میانگین وزن و BMI در بررسیهای 6 و 9 ماه بعد از عمل در گروه هدف بیشتر از گروه شاهد بود (001/0 > P). میانگین قد در اندازهگیریهای 6 و 9 ماه بعد از عمل در گروه شاهد بیشتر از گروه هدف بود ولی در دو گروه تفاوت معنیدار نداشت (8/0 = P).نتیجهگیری: : عمل آدنوتانسیلکتومی باعث افزایش میانگین وزن و BMI در کودکان مبتلا به هیپرتروفی آدنوتانسیلار میشود.https://jims.mui.ac.ir/article_13685_621c11ba6d46c0fcadfbdf759af718bf.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75952917220120220Transobturator Tape (TOT) and Suprapubic Arc (SPARC) in Women with Stress Urinary Incontinence: A Comparison between Two Minimally Invasive Treatmentsبهبودی و عوارض ناشی از دو روش درمانی کم تهاجم Trans obturator tape و Supra pubic arc در درمان زنان مبتلا به بیاختیاری استرسی ادرار2855286413686FAمهتاب ضرغاماستادیار، گروه اورولوژی، دانشکدهی پزشکی،دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانزهرا علامهدانشیار، گروه زنان و مامایی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانسودابه دخانیدستیار، گروه زنان و مامایی، دانشکدهی پزشکی و کمیتهی تحقیقات دانشجویی،دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0002-4518-2990فرشید علیزادهاستادیار، گروه اورولوژی، دانشکدهی پزشکی،دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانمحمدهاتف خرمیدانشیار، گروه اورولوژی،دانشکدهی پزشکی،دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانمحمدحسین ایزدپناهیاستادیار، گروه اورولوژی، دانشکدهی پزشکی،دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانفرهاد تدیناستادیار، گروه اورولوژی، دانشکدهی پزشکی،دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20110911Background: Stress urinary incontinence (SUI) is very prevalent in middle-aged women. Minimal invasive anti-incontinence surgery is the most common surgery for treating the problem. The purpose of this study was to compare the therapeutic results and complications of minimally invasive anti-incontinence operative procedures for middle-aged women with SUI.Methods: We prospectively evaluated 146 women with SUI, who underwent suprapubic arc (SPARC) or transobturator (TOT) sling by the same surgeon.Findings: Concurrent anterior prolepses repair was performed in 43 (59.7%) and 29 (39.2%) patients in the SPARC and TOT groups, respectively. Objective cure rate was 90% and 93% respectively in the SPARC and TOT groups. Voiding difficulties were observed in 8 (11.1%) cases of the SPARC group and 13 (17.6%) patients of the TOT group. Urethrolysis and complete mesh removal were necessitated in 2 cases of the SPARC group. Regional and pelvic pains were observed in 3 (4.2%) and 10 (13.5%) patients of the SPARC and TOT groups, respectively. Vaginal erosion occurred in 8 (11.1%) and zero individuals of the SPARC and TOT groups, respectively Conclusion: The short-term anti-incontinence effects of SPARC and TOT were much similar. However, chronic pelvic and groin pain (with movement) occurred in 13.5% of women in the TOT group which implies the need for further study to determine the best technique in active women.مقدمه: یکی از مشکلات شایع زنان بیاختیاری ادراری استرسی (Stress urinary incontinence یا SUI) است. از میان درمانهای بیاختیاری ادرار جراحیهای کم آزار (Minimal invasive anti-incontinence surgery) در حال حاضر در بسیاری از نقاط جهان جایگزین روشهای قبلی جراحی شدهاند. در ایران استفاده از روشهای نوین جراحی مانند استفاده از در برای بازگرداندن مجرای ادرار به محل آناتومیک مثل و TOT (Transobturaror tape) محدود به برخی از مراکز دانشگاهی است و اغلب از روشهای جراحی کلاسیک پیشین مانند Burch ، Marshal marketti و Classic sling در درمان بیاختیاری ادراری استفاده میگردد. هدف از این مطالعه بررسی مقایسهای بهبودی و عوارض دو روش درمانی TOT و SPARC (Suprapubic ARC) یا TVT (Transvaginal tape) در درمان SUI بود..روشها: تعداد 146 بیمار مبتلا به بیاختیاری ادرار به طور تصادفی تحت عمل جراحی TOT یا SPARC قرار گرفتند.یافتهها: عمل ترمیم پرولاپس قدامی در 43 نفر (7/59 درصد) از گروه SPARC و 29 نفر (2/39 درصد) از گروه TOT انجام شد. میزان بهبودی در دو گروه به ترتیب 90 درصد و93 درصد بود. اختلال در ادرار کردن در 3/11 درصد از بیماران گروه SPARC و 6/17 درصد از بیماران گروه TOT مشاهده شد. درد لگنی و درد کشالهی ران به ترتیب در 2/4درصد و 5/13 درصد از بیماران گروههای SPARC و TOT دیده شد ولی تفاوت آماری معنیداری نداشت. عوارض التهابی در گروه SPARC به طور معنیداری بیشتر بود.نتیجهگیری: به طور کلی میزان بهبودی در دو روش مشابه بود و از نظر عوارض نیز تنها عوارض میان مدت در SPARC به طور معنیدار بیشتر بود.https://jims.mui.ac.ir/article_13686_e284ac85859daecd60fc88d5e86dfda9.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75952917220120220Simultaneous Diagnosis of HIV-1 and HCV Infections by Nucleic Acid Sequence-Based Amplificationتشخیص همزمان عفونت HIV-1 و HCV با استفاده از تکنیک Nucleic acid sequence based amplification2865287413687FAمهدی پریاندانشجوی دکتری بیوتکنولوژی پزشکی، مرکز تحقیقات بیوتکنولوژی، انستیتو پاستور ایران، تهران، ایرانسمیرا محمدی یگانهدانشجوی دکتری بیوتکنولوژی پزشکی، مرکز تحقیقات بیوتکنولوژی، انستیتو پاستور ایران، تهران، ایرانبهزاد خوانساری نژاددانشجوی دکتری ویروسشناسی پزشکی، گروه میکروبشناسی و ایمنیشناسی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اراک، اراک، ایرانمهدیه موندنیزادهدانشجوی دکتری پزشکی مولکولی، گروه ژنتیک پزشکی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی همدان، همدان، ایرانJournal Article20110816Background: Due to some problems of serological assays in diagnosis of patients infected with HIV-1 and HCV, the use of molecular assay has become widely accepted. However, molecular assays have a major drawback of high cost and dependency to expensive thermocycler instruments.Methods: This research described the development of a multiplex nucleic acid sequence-based amplification (NASBA) assay for the simultaneous or single detection of HIV-1 and HCV genomes in plasma samples. The sensitivity and specificity of this assay has been evaluated using several clinical samples.Findings: The results showed that the primers used in this assay did not have any interactions with each other or with other possible interfering agents. The analytical sensitivity of this assay for both HIV-1 and HCV was calculated as 1000 copies/ml. The clinical sensitivity and specificity of the assay were considered as 90% and 100%, respectively. Conclusion: The developed multiplex NASBA assay can be used for simultaneous or single detection of HIV-1 and HCV viruses with a suitable sensitivity and specificity. Due to easy application, multiplexity, and no need to thermocycler instruments, this assay can be used as a low cost method in laboratories with limited instruments.مقدمه: با توجه به محدودیتهای برخی از روشهای سرولوژیک در تشخیص افراد دارای عفونت با ویروسهای HIV-1 و HCV، استفاده از روشهای تشخیصی ملکولی در شناسایی این دو عامل اهمیت بسیار زیادی دارد. با این حال اشکال عمدهی روشهای ملکولی هزینه بر بودن آنها و نیاز به وجود دستگاه ترموسایکلرکه گران قیمت است.روشها: این پژوهش به راهاندازی و به کارگیری یک روش NASBA (Nucleic acid sequence based amplification) چندگانه جهت تشخیص همزمان ژنوم دو ویروس نقص ایمنی انسانی 1 (Human immunodeficiency virus 1 یا HIV-1) و هپاتیت C (Hepatitis C virus یا HCV) پرداخت که با استفاده از آن میتوان عفونت منفرد یا همزمان این دو ویروس را در نمونههای پلاسما تشخیص داد. حساسیت و ویژگی این روش با استفاده از نمونههای بالینی مختلف مورد ارزیابی قرار گرفت.یافتهها: بر اساس نتایج به دست آمده مشخص گردید که پرایمرهای مورد استفاده در این روش هیچ گونه واکنش متقاطع با یکدیگر و نیز سایر عوامل احتمالی مداخله کننده در واکنش ندارند. حساسیت آنالیتیک این روش برای هر دو ویروس HIV-1 و HCV معادل 1000 کپی در میلیلیتر و حساسیت و ویژگی کلینیکی این روش به ترتیب 90 درصد و 100 درصد بود.نتیجهگیری: : با استفاده از روش NASBA چندگانه راهاندازی شده میتوان عفونت همزمان یا منفرد ویروسهای HIV-1 و HCV را با حساسیت و ویژگی مناسب در نمونههای پلاسمای بیماران تشخیص داد. به علت کاربری آسان، چندگانه بودن، و عدم نیاز به دستگاه ترموسایکلر، میتوان از این روش به صورت مقرون به صرفه و در آزمایشگاههایی با امکانات محدود استفاده نمود.https://jims.mui.ac.ir/article_13687_4e38b8d02a99186de14988ab62a58928.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75952917220120220Epidemiologic Evaluation and Seasonal Variations of Stroke Risk Factors among Patients with First and Recurrent Strokeبررسی اپیدمیولوژیک عوامل خطر استروک در بیماران با اولین حملهی استروک در مقایسه با بیماران با حملهی مجدد و بررسی فراوانی استروک در فصول مختلف2875288213688FAمحمدهادی شمساییدستیار پژوهشی، کمیته ی پژوهشی، دانشکده ی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانآزاده توانگردستیار پژوهشی، کمیته ی پژوهشی، دانشکده ی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایراناحمد چیت سازدانشیار، گروه مغز و اعصاب، مرکز تحقیقات علوم اعصاب اصفهان، دانشکده ی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0001-7983-2122مجتبی اکبریاپیدمیولوژیست، دانشکده ی پزشکی ، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0002-5777-9612محمد سعادتنیادانشیار، گروه مغز و اعصاب، مرکز تحقیقات علوم اعصاب اصفهان، دانشکده ی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0001-9425-5132Journal Article20110726Background: Stroke is the third cause of death in developed countries and is the commonest neurologic disease resulting in disability. This study was designed to evaluate epidemiologic characteristics and seasonal distribution of stroke among patients with first and recurrent stroke.Methods: This cross-sectional study was conducted during 2010-2011 in the departments of neurology at two hospitals affiliated to Isfahan University of Medical Sciences, Isfahan, Iran. Overall, 590 ninety patients above 16 years old with confirmed stroke diagnosis enrolled in this study. Hypertension (HTN), diabetes, dyslipidemia, atrial fibrillation (AF), myocardial infarction, valvular diseases (VD), smoking and addiction, ischemic heart disease, history of prior stroke and seasons of the year were registered.Findings: Among the 590 patients, 287 (48.6%) were females and 303 (51.4%) were males. Moreover, 94 patients (15.9%), 89 (15.1%), 110 (18.6%), 162 (27.5%), 124 (21%) and 11 (1.9%) were < 50, 50-59, 60-69, 70-79, 80-89 and ≥ 90 years old, respectively (P = 0.01). HTN, AF and VD were the commonest risk factors in patients with prior history of stroke compared to those with first strokes (P = 0.01, P = 0.01, and P = 0.02, respectively). Conclusion: This study indicated no difference in the prevalence of stroke between seasons. HTN, AF, and VD were the commonest risk factors in patients with prior history of stroke.مقدمه: سکتهی مغزی سومین علت شایع مرگ در کشورهای توسعه یافته و شایعترین بیماری ناتوان کنندهی نورولوژیک است. این مطالعه جهت بررسی اپیدمیولوژیک استروک و عوامل خطر آن در بیماران با اولین حمله و بیماران با حملهی مجدد و همچنین سنجش فراوانی استروک در فصلهای مختلف سال طراحی شد.روشها: این مطالعهی آیندهنگر از اول دی سال 1388 تا پایان آذر سال 1389 در دو بیمارستان الزهرا (س) و کاشانی (مراکز ارجاع)، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران انجام شد. 590 بیمار مبتلا به استروک با سن بالاتر از 16 سال که بیماری آنها توسط یک نورولوژیست تأیید شده بود، وارد مطالعه شدند. فشار خون بالا، دیابت، اختلالات پروفایل لیپید، سابقهی سکتهی قلبی، سابقهی فیبریلاسیون دهلیزی، سابقهی بیماری دریچهای قلبی، مصرف سیگار و اعتیاد، سابقهی بیماری ایسکمیک قلبی، سابقهی استروک قبلی و فصلهای سال بین بیماران سنجیده شد.یافتهها: از بین 590 بیمار 287 (6/48 درصد) زن و 303 (4/51 درصد) مرد بودند. 94 بیمار (9/15 درصد) زیر 50 سال، 89 بیمار (1/15 درصد) بین 59-50 سال، 110 بیمار (6/18 درصد) بین 69-60 سال، 162 بیمار (5/27 درصد) بین 79-70 سال، 124 بیمار (21 درصد) بین 89-80 سال و 11 بیمار (9/1 درصد) مساوی یا بیشتر از 90 سال سن داشتند (01/0 > P). فشار خون، فیبریلاسیون دهلیزی و بیماریهای دریچهای قلب در بیماران با حملهی مجدد به طور معنیداری از بیماران با اولین حمله بیشتر بود ( به ترتیب 01/0 > P، 01/0 > P و 02/0 > P).نتیجهگیری: این مطالعه نشان داد که تفاوتی بین فصول سال در میزان بروز استروک وجود نداشت و فشار خون، فیبریلاسیون دهلیزی و بیماریهای دریچهای قلب مهمترین عوامل خطر استروک در بیماران با حملهی مجدد در مقایسه با اولین حمله بود.https://jims.mui.ac.ir/article_13688_4ad945a3ae6da96d846abac405ea971a.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75952917220120220Adolescent Asthma and Severe and Moderate Childhood Croupبررسی ارتباط کروپ منجر به بستری در کودکی و آسم در نوجوانی2883288813689FAمحمدرضا مدرسیاستادیار، گروه کودکان، دانشکدهی پزشکی، مرکز تحقیقات ارتقا سلامت کودکان، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانجمال فقیهی نیادانشیار، گروه کودکان، دانشکدهی پزشکی، مرکز تحقیقات ارتقاء سلامت کودکان، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانعلی پوروالیدستیار تخصصی، گروه کودکان، دانشکدهی پزشکی و کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20110617Background: Although sporadic studies have expressed an association between croup and childhood asthma, the relationship is still ambiguous. So far, no studies have been performed to evaluate the relationship between severe croup and adolescent asthma, especially in Iran. The purpose of this study was to find any relation between moderate and severe croup and future asthma.Methods: In 2010-2011, a historical cohort analysis was performed on 164 adolescents who had been admitted to hospitals in Isfahan, Iran due to croup during their childhood (case group). A control group with the same age range and gender was also selected by convenient sampling method from secondary schools in the province. Both groups were called upon to perform spirometry. Spirometric results in the two groups were compared with chi-square test.Findings: In this study, 164 adolescents aged 13.7 ± 2.2 years with a history of croup (mean age at diagnosis 2.9 ± 1.3 years) were evaluated as the case group. The same number of adolescents without a history of croup were considered as the control group. Spirometry before and after 15 minutes of exercise revealed 30 cases (18.3%) and 17 controls (10.4) to have asthma (decreased FEV1/FVC or FEF25-75) (P = 0.01). The reductions in FEV1/FVC were more than 15% in 9 patients (5.5%) in the case and 7 (4.2%) in the control groups (P < 0.05). Moreover, FEF25-75 reductions more than 15% were observed in 21 cases (12.8%) and 10 controls (6.1%) (P = 0.001). The prevalence of croup was higher in boys than girls (P = 0.02). Conclusion: It seems that the inflammation caused by moderate and severe childhood croup might result in a series of inflammatory processes in the airways, especially the small airways and the individuals will be prone to asthma and decreased FEV1/FVC and FEF25-75 in adolescence.مقدمه: مطالعات پراکندهای ارتباط کروپ و آسم در کودکی را بیان کردهاند ولی هنوز این ارتباط مبهم است.. تاکنون هیچ مطالعهای در مورد ارتباط کروپ شدید و آسم در سنین بالاتر به خصوص در ایران انجام نشده بود. هدف از این مطالعه بررسی ارتباط کروپ شدید و متوسط و بروز آسم در آینده بود.روشها: این مطالعهی تحلیلی از نوع کوهورت تاریخی در سال 90-89 بر روی 164 نوجوان که در کودکی به علت کروپ در بیمارستانهای شهر اصفهان بستری شده بودند، انجام گرفت (گروه مورد). همچنین گروه شاهد با همان محدودهی سنی و جنسیت از سطح مدارس راهنمایی استان انتخاب شدند. نمونهگیری به روش آسان بود. هر دو گروه جهت انجام اسپیرومتری فراخوانده شدند. نتایج اسپیرومتری در هر دو گروه با آزمون 2χ مقایسه شد.یافتهها: در این مطالعه 164 نفر نوجوان با میانگین سنی 2/2 ± 7/13 دارای سابقهی کروپ و میانگین سنی 3/1 ± 9/2 سال در زمان تشخیص با همین تعداد نوجوان بدون سابقهی کروپ مورد ارزیابی قرار گرفتند. در ارزیابی و مقایسهی معیارهای اسپیرومتری قبل و بعد از 15 دقیقه ورزش در گروه مورد 30 نفر (3/18 درصد) در برابر 17 نفر (4/10 درصد) در گروه شاهد مبتلا به آسم تشخیص داده شدند (01/0 > P). در افرادی که تغییرات در اسپیرومتری داشتند 9 نفر (5/5 درصد) در گروه مورد و 7 نفر (2/4 درصد) در گروه شاهد کاهش FEV1/FVC بیش از 15 درصد داشتند (05/0 > P) و 21 نفر (8/12 درصد) گروه مورد در مقابل 10 نفر (1/6 درصد) گروه شاهد کاهش FEF25-75 بیش از 15 درصد داشتند (001/0 > P). همچنین شیوع کروپ در پسرها نسبت به دخترها برتری داشت (02/0 > P).نتیجهگیری: به نظر میرسد التهاب ناشی از کروپ شدید و متوسط که در کودکی ایجاد میشود باعث یک سری فرایندهای التهابی در مجاری تنفسی به خصوص راههای هوایی کوچک میشود و فرد را در نوجوانی مستعد ابتلا به آسم و کاهش FEV1/FVCو FEF25-75 میکند.https://jims.mui.ac.ir/article_13689_118196868cbbc1502681255a20d8529a.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75952917220120220The Relationship between Some Demographic Characteristics and Clinical Symptoms in Patients with Gastrointestinal Diseasesبررسی رابطهی برخی ویژگیهای جمعیت شناختی با تظاهرات بالینی در بیماران گوارشی مراجعه کننده به درمانگاه سایکوسوماتیک2889289813690FAویکتوریا عمرانی فرددانشیار، گروه روانپزشکی، دانشکدهی پزشکی، مرکز تحقیقات علوم رفتاری، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانالمیرا لایقدستیار، گروه روانپزشکی، مرکز تحقیقات سایکوسوماتیک، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانناهید فرزادیدانشجوی پزشکی، مرکز تحقیقات علوم رفتاری، کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانکحمید افشاردانشیار، گروه روانپزشکی، دانشکدهی پزشکی، مرکز تحقیقات سایکوسوماتیک، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0001-7787-8725حامد دقاقزادهدانشیار، گروه داخلی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانمحمدرضا مرآثیدانشیار، گروه آمار زیستی، مرکز آمار زیستی، دانشکدهی بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20110903Background: Psychosomatic medicine is a field of medical sciences concentrated on the effects of social, psychological and behavioral factors on human body. The relationship between some gastrointestinal (GI) diseases and psychiatric disorders has been previously investigated. However, little research has been conducted on the relation between GI symptoms of psychosomatic diseases and psychiatric disorders.Methods: In this retrospective study, 1802 cases with GI diseases who referred to the psychosomatic clinic (Isfahan, Iran) during 2005-2010 were evaluated. An attempt was made to find correlations between GI symptoms of psychosomatic diseases and psychiatric disorders.Findings: No significant relationships were found between GI symptoms and gender, educational level, and marital status. However, age and nausea were significantly correlated (P = 0.002). Anxiety was the most common psychiatric symptom with a frequency of 814. In addition, mood disorders were the most common disease in patients with GI symptoms. Moreover, the most prevalent mood disorder was major depression. On the other hand, abdominal pain was found to be significantly related with psychiatric disorders (P = 0.039). Conclusion: Our results showed mood disorders to be the most common disorder in patients with GI diseases who referred to the psychosomatic clinic. Therefore, patients with medically unexplained GI symptoms are required to be evaluated for mood disorders , especially major depressive disorder.مقدمه: طب سایکوسوماتیک رشتهای از رشتههای مختلف علوم پزشکی است که به تأثیر عوامل اجتماعی، روانشناختی و رفتاری بر بدن افراد میپردازد. طی یک سری مطالعات ارتباط برخی بیماریهای دستگاه گوارش با اختلالات روانپزشکی بررسی شده است اما دربارهی ارتباط تظاهرات گوارشی با اختلالات روانپزشکی مطالعهی زیادی انجام نشده است.روشها: این مطالعه از نوع گذشتهنگر بود و در آن 1802 پرونده از بیماران با تظاهرات گوارشی مراجعه کننده به درمانگاه سایکوسوماتیک در سالهای 1384 تا 1389 مورد بررسی قرارگرفتیافتهها: در این پژوهش 1802 بیمار مورد مطالعه قرار گرفتند که 65 درصد بیماران زن، 73 درصد متأهل و با میانگین سطح سواد 5/4 ± 7/10 کلاس بودند. در مطالعه هیچ ارتباط معنیداری بین جنس، سطح تحصیلات و وضعیت تأهل با تظاهرات گوارشی دیده نشد؛ اما بین تهوع و سن ارتباط معنیداری دیده شد (002/0 > P). شایعترین علامت روانپزشکی در این بیماران اضطراب با فراوانی 814 بود. شایعترین اختلال روانپزشکی در بیماران ما اختلال خلقی و از میان اختلالات خلقی اختلال افسردگی اساسی شایعترین اختلال بود. رابطهی معنیداری بین دل درد با اختلالات روانپزشکی وجود داشت (039/0 > P).نتیجهگیری: از آن جایی که اختلالات خلقی (به خصوص اختلال افسردگی اساسی) در بین بیماران با تظامرات گوارشی مراجعه کننده به درمانگاه سایکوسوماتیک شیوع فراوانی داشت، لازم است که تمام بیماران با تظاهرات گوارشی (که از نظر بالینی غیر قابل توضیح هستند) را از نظر اختلالات خلقی (به خصوص اختلال افسردگی اساسی) بررسی کرد.https://jims.mui.ac.ir/article_13690_eb84e5b5281fb0733ef62394045a74a3.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75952917220120220Obesity and Angiogenesisچاقی و آنژیوژنز2899291413691FAزویا طاهر گورابیدانشجوی دکتری، کمیته ی تحقیقات دانشجویی، گروه فیزیولوژی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانa:2:{s:5:"en_US";s:0:"";s:5:"fa_IR";s:0:"";}Journal Article20120129Nowadays, high prevalence of obesity and its consequences is considered as a major health complication worldwide. Overweight increases risk of diseases such as hypertension, cardiovascular diseases, type 2 diabetes, certain types of cancer, gallstone, and osteoarthritis. Obesity is defined as growth of visceral white adipose tissue. On the other hand, in order to supply for metabolic needs of adipose tissue, depends on appropriate growth of blood vessels, either in number and/or in size (angiogenesis/arteriogenesis). Moreover, the very close interconnection between adipogenesis and angiogenesis has been considered in recent years. Therapeutic interventions for treating obesity by targeting vessels of adipose tissue illustrate a promising future. In this review, we discussed adipose tissue, important roles and functions of vessels in adipose tissue, obesity, and angiogenesis. We finally presented suggestions on how to use anti-angiogenesis agents for treatment of obesity as a novel approach.امروزه شیوع بالای چاقی و عوارض آن در سراسر دنیا به یک معضل بهداشتی عمده تبدیل شده است. اضافه وزن خطر بیماریهایی مانند پرفشاری خون، بیماریهای قلبی-عروقی، دیابت تیپ 2، انواع مشخص سرطان، سنگهای صفراوی و استئوآرتریت را افزایش میدهد. چاقی به صورت رشد بافت چربی سفید احشایی تعریف میشود و بافت چربی برای تأمین نیازهای متابولیک خود به طور متناسب نیاز به رشد رگهای خونی دارد که به صورت افزایش تعداد و یا اندازهی رگهای خونی (آنژیوژنز/آرتریوزنز) صورت میگیرد. با توجه به ارتباط بسیار نزدیک آدیپوژنز و آنژیوژنز که در سالیان اخیر مورد توجه قرار گرفته است، مداخلات درمانی برای درمان چاقی با هدف قرار دادن عروق بافت چربی آیندهی نویدبخشی را ترسیم میکند. در این مقالهی مروری، به بافت چربی، نقش و عملکرد مهم عروق در بافت چربی و ارتباط چاقی و آنژیوژنز پرداخته شده است و در انتها در مورد استفاده از مواد آنتیآنژیوژنز برای درمان چاقی به عنوان یک رویکرد جدید مطالبی ارائه شده است.https://jims.mui.ac.ir/article_13691_3bd0909807f089a664f8943dee60b801.pdf