دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75953336220160121Indexایندکس14808FAJournal Index0000-0003-0874-1906Journal Article20160607Click to download the index of this issue.لطفا برای دانلود ایندکس این شماره کلیک نمایید.https://jims.mui.ac.ir/article_14808_257ce6c2d9a08b6fecbb040972d90950.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75953336220160121Identification of Candida Species in Oral Cavity of Smokers and Nonsmokersشناسایی گونههای کاندیدا در دهان افراد مصرف کننده و غیر مصرف کنندهی سیگار2105211014809FAمحمدرضا جواهریدانشجوی کارشناسی ارشد، گروه قارچ و انگلشناسی، دانشکدهی پزشکی و کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0002-0000-6643فائزه محمدیگروه انگلشناسی و قارچشناسی پزشکی، دانشکدهی بهداشت و مؤسسه تحقیقات بهداشتی، دانشگاه علوم پزشکی تهران، تهران، ایرانمصطفی چادگانیپوراستاد، گروه قارچ و انگلشناسی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانشهرام نکوئیانکارشناس ارشد، بخش سلولی مولکولی، مرکز بهداشت استان، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانپروین دهقاناستادیار، گروه قارچ و انگلشناسی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20150906Background: Candida albicans is the most common fungal species isolated from the oral cavity. Oral candidiasis is due to biofilm formation and an overgrowth of Candida species. Cigarette smoking can affect Candida colonization of the oral cavity. This study aimed to investigate the presence and identification of Candida species isolated from oral cavity in smokers and nonsmokers individuals.Methods: 76 oral cavity and saliva samples were collected during March 2014 to September 2015 from two groups of smokers (n = 38; mean age: 48.50 ± 9.76 years) and nonsmokers (n = 38; mean age: 44.68 ± 10.79 years) as the control group. The swabs were cultured on sabouraud dextrose agar (SDA) media and then, pure colonies were picked to transfer on CHROMagar candida. Likewise, the saliva samples were collected from the both groups for the measurement of salivary glucose and pH. The identification of candida species was completed using the polymerase chain reaction-restriction fragment length polymorphism (PCR-RFLP) method.Findings: The incidence frequencies of Candida albicans, Candida Kefyr and Candida krusei were 42.10%, 5.30% and 2.63%, and 26.31%, 2.63% and 0.0% in smoker and nonsmoker groups, respectively. However, Candida dubliniensis was not detected from the oral cavities in both two groups.Conclusion: At the present study, the colonization of Candida albicans in smokers was more prevalent compared to nonsmokers. The amount of salivary glucose, the number of cigarette smoked per day and the oral hygiene status were the most important predisposing factors for candida colonization in the mouth.مقدمه: Candida albicans، بیشترین گونهی جدا شده از حفرهی دهان میباشد. ایجاد Candidiasis دهانی در نتیجهی تشکیل بیوفیلم و رشد بیش از حد گونههای Candida است و مصرف سیگار، میتواند در کلونیزاسیون Candida در حفرهی دهان مؤثر باشد. هدف از این مطالعه، بررسی حضور و شناسایی گونههای Candida جدا شده از دهان مصرف کنندگان و غیر مصرف کنندگان سیگار بود.روشها: نمونهها با استفاده از سواب از حفرهی دهان و بزاق دو گروه 38 نفره از مصرف کنندگان سیگار (گروه مورد) با میانگین سنی 75/9 ± 50/48 سال و غیرمصرف کنندگان آن (گروه شاهد) با میانگین سنی 79/10 ± 68/44 سال، جمعآوری گردید. سوابها بر روی محیط Sabouraud dextrose agar کشت داده شد و کلنی خالص به دست آمده، به محیط CHROMagar candida انتقال داده شد. همچنین، میزان قند بزاق و pH دهان هر دو گروه، مشخص گردید. شناسایی گونههای Candida با استفاده از Polymerase chain reaction-restriction fragment length polymorphism (PCR-RFLP) تکمیل شد.یافتهها: فراوانی گونههای Candida albicans، Candida kefir و Candida krusei در گروه مورد به ترتیب 10/42، 30/5 و 63/2 درصد بود و در گروه شاهد، گونههای Candida albicans و Candida kefir به ترتیب به میزان 31/26 و 63/2 درصد مشاهده گردید. لازم به ذکر است که گونههای Candida glabrata و Candida dubliniensis در نمونههای هیچ یک از دو گروه مشاهده نشد.نتیجهگیری: این مطالعه نشان داد که شدت کلونیزاسیون Candida albicans در گروه مورد، بیش از افراد گروه شاهد بود. میزان قند بزاق، تعداد نخ مصرفی سیگار و عدم رعایت بهداشت دهان، مهمترین عوامل مستعد کننده برای ایجاد کلونیزاسیون کاندیدا در دهان بود.https://jims.mui.ac.ir/article_14809_cebd6a874ceb88def7118a44a253adb5.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75953336220160121Efficacy of Adding Vitamin D Supplementation to Interferon β-1 in Multiple Sclerosisاثرات درمانی افزودن ویتامین D به اینترفرون بتا a1 در بیماران مبتلا به Multiple sclerosis2111211914810FAمسعود اعتمادیفراستاد، گروه مغز و اعصاب، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0002-0066-3782زهرا توسلی کفرانیدانشجوی پزشکی، دانشکدهی پزشکی و کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20150906Background: Vitamin D metabolites are involved in immunological signaling that leads to suppression and regulation of autoimmune and inflammatory pathways. Therefore, vitamin D supplementation may be a viable method for treating autoimmune or inflammatory diseases. This study aimed to investigate how treating with interferon beta-1 with vitamin D differs from treating with interferon beta-1 alone in patients with multiple sclerosis (MS).Methods: In this phase II double-blind randomized clinical trial, 59 patients with multiple sclerosis receiving interferon β-1 were split into two groups, one supplemented with vitamin D, to study the clinical effects resulted after 6, 12, and 24 months. We used analysis of magnetic resonance imaging (MRI), evidence of clinical relapses, and expanded disability status scale (EDSS) scores at baseline, 12 and 24 months to perform statistical analysis. Type of statistical analysis varied based on the measured outcomes.Findings: After 2 years of treatment, patients treated with vitamin D experienced decreased EDSS score (P = 0.014), decreased rate of relapse (P = 0.240), and decreased average number of gradient-echo (GE) lesions (P < 0.001).Conclusion: Vitamin D is a viable way to supplement the treatment of multiple sclerosis and its role in autoimmune diseases needs to be further clinically investigated. Our results suggest that in a population of patients with multiple sclerosis, vitamin D levels are a good predictor of the severity of the disease. In conclusion, vitamin D may not be a significant factor to consider in the etiology of multiple sclerosis, but rather a possible environmental exacerbating factor in the progression of the disease.مقدمه: متابولیتهای ویتامین D در سیگنالهای ایمنی که منجر به سرکوب و تنظیم مکانیسمهای خود ایمنی و بیماریهای التهابی میشوند، نقش دارد. بنا بر این، درمان با ویتامین D میتواند یک روش با ارزش برای درمان بیماریهای خود ایمنی و التهابی باشد. این مطالعه، با هدف بررسی تأثیر درمان با ویتامین D و اینترفرون بتا a1 در مقایسه با اینترفرون بتا a1 به تنهایی در بیماران مبتلا به MS انجام شد.روشها: در این مطالعهی تجربی تصادفی، 57 بیمار مبتلا به MS به دو گروه تقسیم شدند. یک گروه برای بررسی اثرات کلینیکی ویتامین D، بعد از 6، 12 و 24 ماه، تحت درمان با ویتامین D و اینترفرون بتا a1 (سینوکس، ساخت شرکت سیناژل ایران) قرار گرفتند و گروه دیگر فقط اینترفرون بتا a1 دریافت نمودند. در این مطالعه، یافتههای MRI (Magnetic resonance imaging)، تعداد عود و معیار EDSS (Expanded disability status scale) در هنگام شروع مطالعه، 12 و 24 ماه بعد از شروع درمان مورد بررسی قرار گرفت. نوع آنالیز آماری بسته به نوع نتایج مورد اندازهگیری متفاوت بود.یافتهها: بیمارانی که با ویتامین D درمان شدند، بعد از دو سال درمان با این دارو، نمرهی EDSS پایینتر (014/0 = P)، میزان عود کمتر (240/0 = P) و تعداد میانگین ضایعات Gradient-echo (GE) (001/0 = P) از خود نشان دادند.نتیجهگیری: ویتامین D یک راه درمانی کمکی مناسب برای درمان بیماران مبتلا به MS میباشد. نقش این دارو در درمان بیماریهای خود ایمنی بایستی در تحقیقات بالینی مورد توجه بیشتری قرار گیرد. نتایج این پژوهش در بیماران مبتلا به MS نشان داد که سطح ویتامین D میتواند عامل پیشگویی کنندهی مناسبی برای شدت بیماری MS باشد. در نهایت، اگر چه ویتامین D نمیتواند یک عامل قابل ملاحظه به عنوان علت به وجود آمدن بیماری MS باشد، اما میتواند به عنوان یک عامل محیطی بالقوه در تشدید این بیماری در نظر گرفته شود.https://jims.mui.ac.ir/article_14810_6ef3a2d80bb2bc70f9a7ae0a3db1e366.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75953336220160121MT1XT20 Single Quasi-Monomorphic Mononucleotide Marker for Detection of Microsatellite Instability in Iranian Patients with Hereditary Nonpolyposis Colorectal Cancer (HNPCC)استفاده از نشانگر تک نوکلئوتیدی MT1XT20 برای تشخیص ناپایداری میکروستلایت در بیماران ایرانی مبتلا به سرطان کولون ارثی غیر پولیپی (HNPCC)2120213014811FAنجمه فراهانیدانشجوی کارشناسی ارشد، گروه ژنتیک و بیولوژی مولکولی، دانشکدهی پزشکی و کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانپروانه نیکپوراستادیار، گروه ژنتیک و بیولوژی مولکولی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانمحمدحسن امامیدانشیار، مرکز تحقیقات گوارش پورسینای حکیم، مؤسسه پژوهشی پورسینای حکیم و دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانمرتضی هاشمزادهاستاد، مرکز تحقیقات سلولی و مولکولی، دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد، شهرکرد، ایرانمهرداد زینلیاندانشجوی دکتری، مرکز تحقیقات سلولی و مولکولی، دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد، شهرکرد، ایرانرسول صالحیدانشیار، گروه ژنتیک و بیولوژی مولکولی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20150907Background: Colorectal malignancies with high microsatellite instability (MSI-H), either hereditary or sporadic, demonstrate better prognosis, altered response to fluorouracil (5FU) chemotherapy and altered operative approach. It is now recommended to perform MSI testing for all new cases of colorectal cancers regardless of being categorized as hereditary or sporadic. This study aimed to evaluate MT1XT20 mononucleotide marker in Iranian patients with hereditary nonpolyposis colorectal cancer (HNPCC). The samples were further characterized using Promega five-marker MSI testing panel and immunohistochemical (IHC) technique.Methods: MT1XT20 mononucleotide marker and commercially available kit (Promega, USA) incorporating five quasi-monomorphic markers were studied in 20 cases of HNPCC using polymerase chain reaction (PCR) technique. IHC was performed to evaluate the status of all four important mismatch repair (MMR) proteins, too.Findings: Eight (40%), seven (35%) and five (25%) cases showed MSI using Promega kit, IHC and MT1XT20, respectively. Among the markers included in Promega kit, BAT26 marker with instability in all 8 samples (100%) was the most instable marker. NR24 and NR21 markers showed instability in 7 cases (87.5%); BAT25 and MONO 27 markers were instable in 6 (75.0%) and 5 (62.5%) specimens, respectively.Conclusion: Although MT1XT20 is considered as a valid single marker in Italian population, it seems this is not hold true about the Iranian patients. Instead, BAT26 among the markers included in Promega MSI testing was shown instability in all 8 samples of MSI-H colorectal cancer (CRC). Therefore, it may be concluded that BAT26 alone is as efficient as the cohort of five markers in Iranian patients.مقدمه: سرطانهای بدخیم کولورکتال، چه در صورت تکی و چه در صورت خانوادگی، اگر با افزایش میزان ناپایداری در میکروستلایت همراه باشند، پیشآگهی بهتری دارند، راهکار متفاوتی برای جراحی در آنها اتخاذ میشود و پاسخ متفاوتی نسبت به داروی شیمیدرمانی 5FU (Fluorouracil) خواهند داد. بنا بر این، امروزه برای بیماران مبتلا به سرطان کولورکتال ارثی و غیر ارثی، آزمایش سنجش وضعیت ناپایداری میکروستلایت انجام میشود. هدف این مطالعه، سنجش کارایی نشانگر تک نوکلئوتیدی MT1XT20 در جمعیت بیماران مبتلا به سرطان کولون ارثی غیر پولیپی (HNPCC یا Hereditary nonpolyposis colorectal cancer) کشور ایران بود. علاوه بر نشانگر پیشگفته، از دو روش بررسی وضعیت میکروستلایت با پنل 5 نشانگری و استاندارد Promega و نیز آزمایش ایمنوهیستوشیمیایی استفاده شد.روشها: در این مطالعه، نشانگر تک نوکلئوتیدی MT1XT20 و کیت استاندارد Promega از طریق روش PCR (Polymerase chain reaction) بر روی 20 خانوادهی مبتلا به HNPCC ایرانی مورد سنجش قرار گرفت و آزمایش ایمنوهیستوشیمیایی نیز برای بررسی وضعیت 4 پروتئین مهم دخیل در مسیر ترمیم ناجور جفت شدگی مورد استفاده قرار گرفت.یافتهها: در روش سنجش ناپایداری میکروستلایت از طریق پنل Promega و نشانگر تک نوکلئوتیدی MT1XT20 به ترتیب 8 (40 درصد) و 5 نمونه (25 درصد) از 20 نمونه وضعیت ناپایداری نشان دادند. در روش ایمنوهیستوشیمیایی نیز، 7 نمونه از 20 نمونه (35 درصد) وضعیت کمبود پروتئین مسیر ترمیم ناجور جفت شدگی را نشان دادند. در میان نشانگرهای مورد استفاده در کیت Promega، نشانگر BAT26 ناپایدارترین نشانگر بود و در هر 8 نمونه، Microsatellite instability-high (MSI-H) تشخیص داده شده توسط کیت Promega ناپایداری نشان داد. نشانگرهای NR21 و NR24 در 7 نمونه (5/87 درصد) ناپایداری نشان دادند و نشانگرهای BAT25 و MONO27 به ترتیب با نشان دادن ناپایداری در 6 (0/75 درصد) و 5 نمونه (5/62 درصد)، پایدارترین نشانگرها بودند.نتیجهگیری: MT1XT20 در جمعیت ایتالیایی، به عنوان نشانگر تک نوکلئوتیدی مورد اعتماد ارزیابی شده است، اما این مسأله در رابطه با جمعیت ایرانی صدق نمیکند. در عوض، BAT26 با نشان دادن ناپایداری در تمام نمونههای MSI-H ارزیابی شده توسط کیت Promega، میتواند به عنوان نشانگری موثق و قابل مقایسه با پنل 5 نشانگری Promega در جمعیت ایرانی در نظر گرفته شود.https://jims.mui.ac.ir/article_14811_ce63f20ed57ce9715b647237a6c011e5.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75953336220160121The Effect of General Anesthesia on Capillary Refill Time in Patients with Congestive Heart Failure Compared to the Control Groupبررسی تأثیر بیهوشی عمومی بر زمان پر شدگی مویرگی در بیماران مبتلا به نارسایی احتقانی قلب و مقایسهی آن با گروه شاهد2131213614812FAمحمد گلپروردانشیار، مرکز تحقیقات بیهوشی و مراقبت های ویژه، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانسعید عباسیدانشیار، مرکز تحقیقات بیهوشی و مراقبت های ویژه، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0003-0930-5698رویا کثیریدانشجوی پزشکی، دانشکدهی پزشکی و کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20150908Background: Capillary refill time (CRT) largely used as a quick way to assess the cardiovascular system and the status of peripheral blood flow and perfusion in patients. On the other hand, cardiac heart failure is a complex clinical syndrome happens due to improper ventricular function and causes ventricular hypertrophy and dilatation tends to decreasing in cardiac functioning and in capillary refill time. This field sometimes has contradiction and this study aimed to determine the effect of general anesthesia on capillary refill time in patients with congestive heart failure compared to the control group.Methods: In a prospective cohort study, 50 patients with congestive heart failure and 50 non-affected patients with cardiovascular disease undergoing elective surgery, were selected and both capillary refill time and hemodynamic parameters before induction of anesthesia and 30 minutes after it, were measured and compared.Findings: The mean capillary refill time before induction of anesthesia was 94.0 ± 21.0 and 76.0 ± 18.0 minutes in patients and controls group and the difference was statistically significant. The mean capillary refill time 30 minutes after induction of anesthesia was significantly higher in patients (90.0 ± 18.0 minutes) compared to the controls (81.0 ± 17.0 minutes) (P < 0.001). All hemodynamic parameters were significantly different between the two groups before induction of anesthesia; but in 30 minutes after surgery, systolic blood pressure and heart rate were not significantly different but diastolic blood pressure was significantly different between the two groups.Conclusion: Patients with congestive heart failure in terms of hemodynamic parameters are different from those without it. It is necessary that during the operation, anesthesiologists should pay special attention to hemodynamic status of these patients. While such patients have longer capillary filling time compared to normal individuals, we can use this parameter as an indicator of the likelihood of heart failure in care and examination before the surgery.مقدمه: زمان پر شدگی مویرگی به صورت گسترده به عنوان یک روش سریع برای ارزیابی سیستم قلبی- عروقی و تعیین وضعیت گردش خون و توزیع محیطی خون در بیماران به کار میرود. از سوی دیگر، Cardiac heart failure سندرم کلینیکی پیچیدهای است که به علت کارکرد نامناسب بطنی ایجاد میشود و به دنبال آن، هیپرتروفی و اتساع بطنی اتفاق میافتد و کاهش عملکرد قلبی، زمان پر شدگی مویرگی را افزایش میدهد؛ اما نتایج به دست آمده در این زمینه، ناهمگون و گاهی متناقض است. از این رو، مطالعهی حاضر با هدف تعیین تأثیر انجام بیهوشی عمومی بر زمان پر شدگی مویرگی در بیماران مبتلا به نارسایی احتقانی قلب و مقایسهی آن با گروه شاهد انجام شد.روشها: طی یک مطالعهی همگروهی آیندهنگر، 50 بیمار مبتلا به نارسایی احتقانی قلب (گروه مورد) و 50 فرد غیر مبتلا به بیماری قلبی- عروقی (گروه شاهد) که کاندیدای عمل جراحی انتخابی بودند، مورد مطالعه قرار گرفتند. در هر دو گروه، مدت زمان پر شدگی مویرگی و پارامترهای همودینامیک در قبل از القای بیهوشی و 30 دقیقه پس از القای بیهوشی اندازهگیری و مقایسه گردید.یافتهها: میانگین زمان پر شدگی مویرگی در قبل از القای بیهوشی در دو گروه مورد و شاهد به ترتیب 21/0 ± 94/0 و 18/0 ± 76/0 دقیقه و در گروه مورد، به طور معنیداری بیشتر بود. این میانگین در دقیقهی 30 بعد از القای بیهوشی در دو گروه مورد و شاهد به ترتیب 18/0 ± 90/0 و 17/0 ± 81/0 دقیقه و تفاوت دو گروه معنیدار بود (001/0 > P). در قبل از القای بیهوشی، پارامترهای همودینامیک در دو گروه اختلاف معنیدار داشت، اما در 30 دقیقهی بعد از عمل، فشار خون سیستول و ضربان قلب در دو گروه متفاوت نبود و تنها فشار خون دیاستول اختلاف معنیداری بین دو گروه نشان داد.نتیجهگیری: بیماران مبتلا به نارسایی احتقانی قلب از نظر پارامترهای همودینامیک با افراد غیر مبتلا، متفاوت هستند و لازم است در طی مدت عمل، تیم بیهوشی به وضعیت همودینامیک این بیماران توجه خاص داشته باشند. ضمن این که زمان پر شدگی مویرگی در این قبیل بیماران، طولانیتر از افراد عادی است. بنا بر این، میتوان در مراقبتها و معاینات قبل از عمل، از این پارامتر نیز به عنوان یک شاخص تعیین کننده در احتمال وجود نارسایی قلبی استفاده نمود.https://jims.mui.ac.ir/article_14812_a86b232b34e2f893a41ebd91ed3699f3.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75953336220160121The Influence of Low-Frequency Electromagnetic Fields (ELFs) on MCF-7 Cancer Cellsبررسی اثر میدانهای الکترومغناطیسی با فرکانس پایین بر روی ردهی سلول سرطانی MCF-72137214214813FAداریوش شهبازیاستاد، گروه فیزیک پزشکی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0002-8538-1898محمدحسین عسگریاندانشجوی کارشناسی ارشد، گروه فیزیک پزشکی، دانشکدهی پزشکی و کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانسعید ستایشیدانشیار، دانشکدهی فیزیک و مهندسی انرژی، دانشگاه صنعتی امیرکبیر، تهران، ایرانسلمان جعفریدانشجوی دکتری، گروه فیزیک پزشکی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20150823Background: The role of ion channels and ion concentrations in cell cycle events is noted in recent years. Investigation of the role of ion channels during different cell cycle phases tend to discover a relationship between the potential of cell membrane and cell proliferation ability. A variable electric field is produced due to changes in cell membrane potential that plays role in cell division. In this study, inducing external fields with similar intensity and frequency proportion to those fields in cell membrane, the effects of low-frequency electromagnetic fields (ELFs) on viability and proliferation ability of MCF-7 cancer cells was evaluated.Methods: Electromagnetic fields with three different intensities and frequencies were produced using an alternative wave generator and an amplifier. MCF-7 cells were exposed to electromagnetic fields (EMFs) for 24, 48 and 72 hour. Along with each treated cell group, a control group was considered. The influence of electromagnetic fields on cells viability and proliferation was examined using MTT [3-(4, 5-dimethylthiazol-2-yl)-2, 5-diphenyltetrazoliumbromide] assay.Findings: The relative frequency of cell growth inhibition for constant frequency of 125 kHz, for intensities of 1.00, 1.75 and 2.50 microtesla and exposure time of 24 hours was 2.40, 6.04 and 9.28 percent, respectively. For the exposure time of 48 hours and the same frequency and intensities, the relative frequency was 5.61, 8.66 and 11.95 percent, respectively. Under the same conditions and for the exposure time of 72 hours, the relative frequency was 11.15, 23.26 and 31.82 percent, respectively. For constant intensity of 2.5 microtesla and frequencies of 175 and 225 kHz, the relative frequency of cell growth inhibition for 24 hours was 6.58 and 6.79 percent, respectively.Conclusion: The relative frequency of cell proliferation rate reduced with increase of exposure time as well as intensity of electromagnetic fields. However, it does not notably change with increasing frequency. According to finding of this study, it can be concluded that electromagnetic fields with frequency and intensity in this range can disturb the division cycle of MCF-7 cells.مقدمه: در سالهای اخیر، نقش غلظت یونها و کانالهای یونی در فرایند چرخهی سلول مورد توجه قرار گرفته است. بررسی نقش کانالهای یونی در حین مراحل مختلف چرخهی سلولی، منجر به کشف رابطهای بین پتانسیل غشای سلول و قدرت تکثیر پذیری سلول شده است. با تغییر پتانسیل غشا در حین وقوع چرخهی سلولی، میدان الکتریکی متغیری ناشی از تغییرات پتانسیل به وجود میآید که در تقسیم سلول نقش ایفا میکند. در این پژوهش، با اعمال میدانهای الکترومغناطیسی با فرکانس و شدت متناسب با میدان به وجود آمده در داخل سلول، تأثیر میدان خارجی بر فرایند تقسیم سلول مورد بررسی قرار گرفت.روشها: با استفاده از یک تولید کنندهی موج متناوب و یک تقویت کننده، میدانهای الکترومغناطیسی با سه فرکانس و سه شدت مختلف ایجاد گردید. سلولهای MCF-7 (Michigan cancer foundation-7) به مدت 24، 48 و 72 ساعت در معرض این میدانها قرار گرفتند. به همراه هر گروه تحت تأثیر میدان، یک گروه شاهد نیز در نظر گرفته شد. تأثیر شدت و فرکانسهای مورد استفاده بر روی میزان توانایی تکثیر و زنده ماندن ردهی سلولی MCF-7 با استفاده از آزمون MTT [3-(4, 5-dimethylthiazol-2-yl)-2, 5-diphenyltetrazoliumbromide] به دست آمد.یافتهها: میزان توقف رشد سلولی برای فرکانس ثابت 125 کیلوهرتز، تحت شدتهای 00/1، 75/1 و 50/2 میکروتسلا در مدت زمان 24 ساعت به ترتیب برابر با 40/2، 04/6 و 28/9 درصد بود. میزان توقف رشد سلولی برای فرکانس ثابت 125 کیلوهرتز، تحت شدتهای 00/1، 75/1 و 50/2 میکروتسلا در مدت زمان 48 ساعت به ترتیب برابر 61/5، 66/8 و 95/11 درصد بود. میزان توقف رشد سلولی برای فرکانس ثابت 125 کیلوهرتز، تحت شدتهای 00/1، 75/1 و 50/2 میکروتسلا در مدت زمان 72 ساعت به ترتیب برابر با 15/11، 26/23 و 82/31 درصد بود. تحت تأثیر شدت ثابت 50/2 میکروتسلا برای فرکانسهای 175 و 225 کیلوهرتز در مدت زمان 24 ساعت، میزان توقف رشد سلولی به ترتیب برابر 58/6 و 79/6 درصد بود.نتیجهگیری: هر چه مدت زمان اعمال میدان الکترومغناطیسی بیشتر باشد، درصد کاهش تکثیر بیشتر است. از طرفی، با افزایش شدت میدان الکترومغناطیسی اعمال شده نیز تأثیر توقف در تکثیر بیشتر میشود؛ اما با افزایش فرکانس، افزایش قابل قبولی در میزان توقف تکثیر مشاهده نمیشود. با استفاده از نتایج این تحقیق، میتوان اعمال میدان در این محدودهی فرکانسی و شدت را در ایجاد اختلال در فرایند تقسیم سلولی سلول سرطانی MCF-7 مؤثر دانست.https://jims.mui.ac.ir/article_14813_081626b6d16444a7e3bae21db2bfe71a.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75953336220160121Expression and Purification of the Recombinant Kinase Domain of FGFR2b and Study of its Structural Changes Due to the Interaction with Gallic Acidبیان و تخلیص ناحیهی کینازی پروتئین نوترکیب گیرندهی عامل رشد فیبروبلاستی نوع 2b و بررسی تغییرات ساختاری آن بر اثر برهمکنش آن با گالیک اسید2143215114814FAفائزه سید عطارانکارشناس ارشد، گروه زیستشناسی، دانشکدهی علوم، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد دامغان، دامغان، ایرانداریوش ایلغاریاستادیار، گروه بیوشیمی و ژنتیک، مرکز تحقیقات سلولی و مولکولی، دانشگاه علوم پزشکی قزوین، قزوین، ایراننعمتاله غیبیدانشیار، گروه زیستفنآوری پزشکی، مرکز تحقیقات سلولی و مولکولی، دانشگاه علوم پزشکی قزوین، قزوین، ایرانمهدی سهمانیدانشیار، گروه بیوشیمی و ژنتیک، مرکز تحقیقات سلولی و مولکولی، دانشگاه علوم پزشکی قزوین، قزوین، ایرانحسین پیریاستادیار، گروه بیوشیمی و ژنتیک، مرکز تحقیقات سلولی و مولکولی، دانشگاه علوم پزشکی قزوین، قزوین، ایرانJournal Article20150826Background: FGFR2b plays a significant role in cell signaling pathway, regulating several key biological processes including cellular differentiation and proliferation. Genetic alterations of the tyrosine kinase domain of FGFR2b, such as point mutations, occur in breast, ovarian and prostate cancer. This study aimed to express and zepurify the human FGFR2b kinase domain and to analyze its structural changes upon interaction with Gallic acid (GA).Methods: Expression of recombinant protein was induced with 1mM IPTG at 37 ºC and analyzed using sodium dodecyl sulfate-polyacrylamide gel electrophoresis (SDS-PAGE). The protein was purified via affinity chromatography and the protein sample was dialyzed and then used to be analyzed via SDS-PAGE. Chemical denaturation and intrinsic fluorescence spectra of the purified proteins were carried out via adding different concentrations of Gallic acid.Findings: Comparison between pre- and post-induction samples via SDS-PAGE analysis showed that the expressed protein was soluble at 20 ºC. Additionally, its purity was confirmed. The intrinsic fluorescence spectra of kinase domain in the presence of Gallic acid showed an increase in fluorescence intensity and maximum emission wavelength.Conclusion: Regarding to the results, the recombinant kinase domain of FGFR2b (38 kDa) was expressed, solubilized and purified. Changing in tertiary structural kinase domain reflects a conformational change within the protein that is important for the biological function of FGFR2b.مقدمه: گیرندهی عامل رشد فیبروبلاستی 2b (FGFR2b یا Fibroblast growth factor receptor 2b) در مسیر پیامرسانی سلولی و تنظیم فرایندهای مهم زیستی نظیر تمایز و تکثیر سلولی نقش اساسی دارد. تغییرات ژنتیک نظیر جهش نقطهای در ناحیهی تیروزین کینازی FGFR2b با سرطان پستان، تخمدان و پروستات در ارتباط است. این مطالعه، به منظور بیان و خالصسازی مقدار مناسبی از ناحیهی کینازی FGFR2b انسانی و بررسی تغییرات ساختاری آن با گالیک اسید انجام شد.روشها: بیان پروتئین نوترکیب با استفاده از IPTG (Isopropyl β-D-1-thiogalactopyranoside) 1 میلیمولار در دمای 37 درجهی سانتیگراد القا و با استفاده از الکتروفورز روی ژل پلیآکریلامید در حضور سدیم دودسیل سولفات (Sodium dodecyl sulfate-polyacrylamide gel electrophoresis یا SDS-PAGE) ارزیابی شد. پروتئین بیان شده با استفاده از کروماتوگرافی میل ترکیبی خالص شد و فعال بودن نمونهی پروتئین بعد از دیالیز بررسی شد. طیف فلوئورسانس و دناتوراسیون شیمیایی پروتئین خالص شده، در حضور غلظتهای مختلف گالیک اسید سنجیده شد.یافتهها: بررسی SDS-PAGE قبل و بعد از القا شدن نشان داد که پروتئین بیان شده در دمای 20 درجهی سانتیگراد محلول است. همچنین، تأیید کرد که پروتئین خالص شده است. بررسی طیفسنجی فلوئورسنس، افزایش شدت نشر را با افزایش تدریجی غلظت گالیک اسید نشان داد. دناتوراسیون شیمیایی ساختار سوم زیر واحدهای ناحیهی کینازی را در حضور گالیک اسید تغییر داد.نتیجهگیری: با توجه به یافتهها، ناحیهی کینازی گیرندهی نوترکیب عامل رشد فیبروبلاستی 2b که یک پروتئین 38 کیلودالتونی است، تولید و خالص گردید. تغییرات ساختار سوم دومین کینازی، موجب ناپایدار شدن آن در حضور گالیک اسید گردید. این ناپایداری در سطح مولکولی، میتواند موجب اختلال در مسیر پیامسانی سلول شود.https://jims.mui.ac.ir/article_14814_aeb890a048a07956e8d2c9019a2a7e1e.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75953336220160121Isfahan Healthy Heart Program, Sample Size and Sampling Structure: A Comprehensive Reportبرنامهی قلب سالم اصفهان: حجم نمونه و ساختارهای نمونهگیری2152216614815FAفاطمه نوریکارشناس ارشد، مرکز تحقیقات قلب و عروق اصفهان، پژوهشکدهی قلب و عروق، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانآوات فیضیدانشیار، گروه آمار زیستی و اپیدمیولوژی، دانشکدهی بهداشت و مرکز تحقیقات بازتوانی قلب، پژوهشکدهی قلب و عروق، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0002-1930-0340نوشین محمدیفرکارشناس ارشد، مرکز تحقیقات قلب و عروق اصفهان، پژوهشکدهی قلب و عروق، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایراننضال صرافزادگاناستاد، مرکز تحقیقات قلب و عروق اصفهان، پژوهشکدهی قلب و عروق، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20150812Background: One of the important strategies for preventing and controlling cardiovascular diseases (CVD) is providing training through interventions at the population. This study aimed to explain the sample size and sampling structure of the Isfahan Healthy Heart Program (IHHP). This program was considered as a comprehensive community-based interventional trial to modify population lifestyle in relation to cardiovascular disease (CVD) and its risk factors prevention and control.Methods: Isfahan Healthy Heart Program (IHHP) addressed four target groups including adults, health professionals, patients with cardiac diseases, and children and adolescents in three districts in Iran including Isfahan and Najaf Abad (intervention) and Arak (reference). It was consisted of three phases: baseline survey in 2000-2001, intervention in 2002-2005 and post-intervention survey in 2006-2007. Four evaluation studies were done during 2002 to 2005 to evaluate knowledge and behaviors improvements.Findings: The sample sizes and sampling methods in the pre- and the post-intervention phases were as followed: 12514 and 9572 and quota, stratified, cluster, random, probability proportionate to size, systemic and simple random in adults; 1946 and 1992 and quotas, stratified, cluster, random, probability proportionate to size, simple random, simple random in adolescents; 923 and 2015 and simple random in health professionals; and also 814 and 502 and simple random in patients with cardiac diseases. We carried out a 10-year longitudinal cohort study entitled the Isfahan Cohort Study on population aged ≥ 35 years starting from the baseline to examine the incidence of cardiovascular disease events and to calculate the risk assessment chart for cardiovascular disease occurrence.Conclusion: Isfahan Healthy Heart Program, as comprehensive community-based interventional trial in Iran, was so similar to the same worldwide.مقدمه: از راهکارهای مهم در پیشگیری و کنترل بیماریهای قلبی- عروقی (CVD یا Cardiovascular diseases)، آموزش از طریق مداخلات در سطح جامعه است. هدف مطالعهی حاضر، تبیین حجم نمونه و ساختار نمونهگیری برنامهی قلب سالم اصفهان (IHHP یا Isfahan Healthy Heart Program) به عنوان یک مطالعهی مداخلاتی وسیع جامعهنگر، جهت اصلاح شیوهی زندگی و پیشگیری و کنترل بیماریهای قلبی- عروقی و عوامل خطر آن بود.روشها: IHHP شامل چهار گروه هدف بالغین، کارکنان بهداشتی، بیماران قلبی و دانشآموزان در شهرستانهای اصفهان و نجفآباد (مورد) و اراک (شاهد) و مشتمل بر سه مرحلهی بررسی وضعیت موجود در سالهای 80-1379، اجرای مداخلات در سالهای 85-1381 و بررسی وضعیت بعد از مداخله در سالهای 87-1386 بود. همزمان با اجرای مداخلات، چهار بررسی به منظور ارزیابی تغییرات آگاهی و عملکرد افراد نیز انجام گردید.یافتهها: حجم نمونهی مراحل اول و سوم، در بالغین 12514 و 9572 نفر و با روش نمونهگیری سهمیهای، طبقهای، خوشهای، تصادفی، متناسب با حجم، سیستماتیک و تصادفی ساده؛ در دانشآموزان 1946 و 1992 نفر و با روش نمونهگیری سهمیهای، طبقهای، خوشهای، تصادفی، متناسب با حجم، تصادفی ساده؛ در کارکنان بهداشتی 923 و 2015 نفر و در بیماران قلبی 814 و 502 نفر و با روش نمونهگیری تصادفی ساده بود. افراد بالای 35 سال، مرحلهی اول بالغین برای شرکت در یک مطالعهی طولی 10 ساله به نام مطالعهی Cohort اصفهان جهت بررسی بروز و محاسبهی ارزیابی خطر حوادث بیماریهای قلبی- عروقی انتخاب و پیگیری شدند.نتیجهگیری: برنامهی قلب سالم اصفهان از مطالعات مداخلاتی وسیع جامعهنگر در ایران به شمار میآید و شامل مشترکات زیادی با مطالعات مطرح در سطح دنیا میباشد.https://jims.mui.ac.ir/article_14815_fb01e2dbe28abe7f48a438f3fb57be73.pdf