دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75953543520170723Indexایندکس15276FAایندکس مجله0000-0003-0874-1906Journal Article20171126Click to download the index of this issue.لطفا برای دانلود ایندکس این شماره کلیک نمایید.https://jims.mui.ac.ir/article_15276_b37a09ea1bf0066570f29b24aa580345.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75953543520170723Epidemiologic, Demographic, and Clinical Features in Children with Febrile Convulsion in Isfahan City Teaching Hospitals, Iranبررسی ویژگیهای اپیدمیولوژیک، دموگرافیک و بالینی کودکان مبتلا به تشنج ناشی از تب مراجعه کننده به بیمارستانهای آموزشی شهر اصفهان71371815277FAرسول کرمانیاستادیار، گروه اطفال، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0003-3270-3432فاطمه مسلمیدانشجوی پزشکی، کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانجعفر نصیریاستادیار، گروه اطفال، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0003-3624-6849رویا کلیشادیاستاد، گروه اطفال، دانشکدهی پزشکی و مرکز تحقیقات رشد و نمو کودکان، پژوهشکدهی پیشگیری اولیه از بیماریهای غیر واگیر، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20161015Background: Febrile convulsion (FC) is the most common neurologic disorder in children. It occurs in children aged 6 months to 5 years, with a prevalence of 3-4%. This study aimed to evaluate the epidemiologic, demographic, and clinical features in children with febrile convulsion in Isfahan City, Iran.Methods: This retrospective study was conducted in children with febrile convulsion, who were hospitalized in teaching hospitals affiliated to Isfahan University of Medical Sciences, Isfahan, Iran. Epidemiologic, demographic, and clinical variables were excluded from patient's records.Findings: 1218 patient's records with mean age of 24.33 ± 16.5 months were evaluated; 58.8% of them were boys. Overall, 81% of febrile convulsions were simple and 19% were complex. 10 percent had a history of neonatal hospital admission. In total, 34% and 66% were delivered by normal vaginal delivery and cesarean section, respectively. There was significant correlation between type of febrile convulsion and family history of it and childbirth type. Recurrence of febrile convulsion was related to gender, season, and family history of febrile convulsion significantly.Conclusion: Febrile convulsion was more prevalent in boys, in the first two-years of life, and in winter. Complex febrile convulsion was more prevalent in children with cesarean section delivery and positive family history of febrile convulsion. The positive family history of febrile convulsion increased the risk of its recurrence. Identifying factors related to recurrent febrile convulsion may help in prevention and treatment modalities.مقدمه: تشنج ناشی از تب (Febrile convulsion یا FC)، شایعترین اختلال مغز و اعصاب در اطفال است که با بالا رفتن حرارت بدن در کودکان 6 ماهه تا 5 ساله اتفاق میافتد و شیوع 4-3 درصد دارد. هدف از انجام این مطالعه، بررسی ویژگیهای اپیدمیولوژیک، دموگرافیک و بالینی کودکان مبتلا به FC در اصفهان بود.روشها: این مطالعهی گذشتهنگر، بر روی کودکانی که در سالهای 93-1390 با تشخیص FC در بیمارستانهای آموزشی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان بستری شده بودند، انجام شد. کلیهی ویژگیهای اپیدمیولوژیک، دموگرافیک و بالینی بیماران از پروندهها استخراج و ثبت گردید.یافتهها: در این مطالعه، پروندهی 1218 بیمار مبتلا به FC با میانگین سنی 50/16 ± 33/24 ماه تحت بررسی قرار گرفت که 8/58 درصد پسر بودند. در مجموع، 0/81 درصد از موارد تشنج، از نوع ساده و 0/19 درصد از نوع کمپلکس بود. در 8/21 درصد، سابقهی قبلی FC دیده شد و 4/26 درصد، سابقهی فامیلی مثبت FC داشتند. بیشترین شیوع FC در فصل زمستان بود و حدود 0/10 درصد از کودکان سابقهی بستری در دوران نوزادی داشتند. 0/34 درصد از کودکان به صورت زایمان طبیعی و 0/66 درصد به صورت سزارین به دنیا آمده بودند. بین نوع FC با نوع زایمان و سابقهی فامیلی FC رابطهی آماری معنیداری وجود داشت. بین عود FC با جنس، فصل و سابقهی فامیلی FC رابطهی معنیداری مشاهده شد.نتیجهگیری: در مطالعهی حاضر، FC در جنس پسر، در دو سال اول زندگی و در فصل زمستان شیوع بیشتری داشت. فراوانی تشنج کمپلکس در کودکانی که به صورت سزارین به دنیا آمده بودند و همچنین در کودکانی که سابقهی فامیلی FC داشتند، بیشتر بود. سابقهی فامیلی مثبت نیز فراوانی عود FC را افزایش میداد. شناخت عوامل مرتبط با عود FC، میتواند در پیشگیری و درمان آن کمک کننده باشد.https://jims.mui.ac.ir/article_15277_040d688781c23385238a10eeb779b44b.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75953543520170723Comparing the Efficacy of Monthly Cyclophosphamide as Monotherapy versus Daily Fingolimod in Relapsing Remitting and Secondary Progressive Multiple Sclerosisمقایسهی اثربخشی بالینی سیکلوفسفامید و فینگولیمود در سیر بالینی بیماران مبتلا به Multiple Sclerosis (MS) عود کنندهی بهبودپذیر71972515278FAوحید شایگان نژاددانشیار، مرکز تحقیقات علوم اعصاب، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانa:2:{s:5:"en_US";s:0:"";s:5:"fa_IR";s:0:"";}حسن امینیدستیار، گروه داخلی اعصاب، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20170307Background: The aim of this study was to determine the efficacy of monthly cyclophosphamide and daily fingolimod in treatment of patients with multiple sclerosis (MS) and to compare these two treatment strategies.Methods: In a clinical trial study, 30 patients with relapsing remitting multiple sclerosis (RRMS) were enrolled. 15 patients were treated by cyclophosphamide and 15 by fingolimod for six months. The expanded disability status scale (EDSS) score and relapse rate were measured and compared between the two groups.Findings: The mean differences of EDSS in the two groups were -0.03 ± 0.17 and 0.33 ± 0.18, respectively and the decrease of EDSS in fingolimod group was significantly higher than the cyclophosphamide group (P < 0.001). In the cyclophosphamide group, there were 4 patients without recurrence, 10 single and 1 double flares; while in fingolimod group, only 4 patients had a single relapse. The differences in after-treatment relapses among the two groups was statistically significant (P = 0.023).Conclusion: Using daily fingolimod is better than the cyclophosphamide for prevention of relapse and improvement of EDSS in patients with relapsing remitting multiple sclerosis; but treatment of multiple sclerosis with this drug depend on patient's clinical status, intensity of the disease, and idea of neurologist. However, more studies are recommended for determining the side effects in long term use of fingolimod.مقدمه: مطالعهی حاضر، با هدف مقایسهی تأثیر دو داروی سیکلوفسفامید و فینگولیمود در سیر بالینی و پیشگیری از عود بیماران مبتلا به Multiple sclerosis (MS) به انجام رسید.روشها: طی یک مطالعهی کارآزمایی بالینی، 30 بیمار مبتلا به MS نوع عود کننده- بهبودپذیر، در دو گروه 15 نفرهی دریافت کنندهی سیکلوفسفامیدو فینگولیمود توزیع شدند. سیر بالینی بیماری و عود، در 6 ماه قبل از درمان و در طی 6 ماه درمان در دو گروه پیگیری و نتایج بین دو گروه مقایسه شد.یافتهها: میانگین تغییرات شاخص ناتوانی در دو گروه سیکلوفسفامید و فینگولیمود به ترتیب 17/0 ± 03/0- و 18/0 ± 33/0 بود و شاخص ناتوانی در گروه دریافت کنندهی فینگولیمود کاهش بیشتری نسبت به گروه دریافت کنندهی سیکلوفسفامید داشت (001/0 > P). در گروه سیکلوفسفامید، 4 نفر عود نداشتند، 10 نفر یک بار و 1 نفر دو بار عود داشتند؛ در حالی که در گروه فیگولیمود، فقط 4 نفر یک بار عود داشتند و دفعات عود بعد از درمان در دو گروه اختلاف معنیداری داشت (023/0 = P).نتیجهگیری: بیماران دریافت کنندهی فینگولیمود، بهبودی بیشتری نسبت به گروه سیکلوفسفامید داشتند و دفعات عود بیماری تا 6 ماه بعد از درمان نیز در گروه فینگولیمود کمتر بود، اما در عین حال، استفاده از این دارو، منوط به شرایط بالینی بیمار، شدت بیماری، سیر بیماری و نظر پزشک متخصص میباشد. همچنین، انجام مطالعات بیشتری جهت تعیین تأثیر این دارو در درمان و پیشگیری از عود بیماری و عوارض مصرف طولانی مدت آن، توصیه میگردد.https://jims.mui.ac.ir/article_15278_353efa6510989d54fc1c24d3b7f9735a.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75953543520170723Differentiation of Human Adipose-Derived Stem Cells toward Neural Cells Using Their Conditioned Mediumتمایز سلولهای بنیادی مشتق از چربی انسان به سلولهای عصبی با استفاده از محیط رویی آنها72673015279FAشیوا امیریزادهدانشجوی کارشناسی ارشد، گروه علوم تشریح، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانحسین صالحیاستادیار، گروه علوم تشریح، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانبتول هاشمیبنیدانشیار، گروه علوم تشریح، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانحمید بهرامیاندانشیار، گروه علوم تشریح، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0003-2282-840Xنوشین امیرپوراستادیار، گروه علوم تشریح، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران0000-0003-3433-3367Journal Article20170312Background: Human adipose-derived stem cells (hADSCs) are population of mesenchymal stem cells isolated from adipose tissue. Multipotent hADSCs can be differentiated into different cell lineages and they have ability to secrete variety of cytokines such as growth factors. These factors have neuroprotective effects and lead to survival and neural differentiation. The aim of this study was to investigate the effects of concentrated hADSCs conditioned medium (hADSCs-CM) on neural differentiation.Methods: The adipose tissue samples were obtained from young donors after signing the consent. The stem cells were isolated and cultured through several subcultures. In order to neural differentiation, the cells from 3rd to 5th passages were treated with hADSCs-CM for 21 days. The cells survival was assayed using 3-(4,5-dimethylthiazol-2-yl)-2,5-diphenyltetrazolium bromide (MTT) method and neural differentiation of cells was confirmed via immunocytochemistry.Findings: MTT assay indicated that there was significant difference (P < 0.050) in cell survival between treated and control groups at the days 7 and 21. The expression of neural marker β-tubulin III (β-TUB III) significantly increased in comparison to control group at the day 21.Conclusion: This study reveals that concentrated hADSCs-CM improves the survival and neural differentiation of hADSCs. Our results suggest that hADSCs-CM may pave the way for non-cellular treatment of neurodegenerative diseases.مقدمه: سلولهای بنیادی مشتق از چربی انسان (Human adipose derived stem cells یا hADSCs) جمعیتی از سلولهای بنیادی مزانشیمی (Mesenchymal stem cells یا MSCs) هستند که از بافت چربی به دست میآیند. hADSCs توانایی تمایز به دودمانهای مختلف را دارند و سیتوکاینهای مختلفی را ترشح میکنند که بسیاری از این عوامل، خاصیت حفاظت عصبی دارند و در تمایز و بقای عصب مؤثر میباشند. هدف از انجام این مطالعه، بررسی تأثیر محیط رویی تغلیظ شدهی hADSCs بر تمایز عصبی این سلولها بود.روشها: پس از دریافت رضایت از افراد جوان کاندیدای عمل جراحی، سلولهای بنیادی از بافت چربی جداسازی، کشت و پاساژ داده شد. به منظور تمایز عصبی، سلولهای حاصل از پاساژ 3 تا 5 به مدت 21 روز تحت تأثیر محیط رویی تغلیظ شده قرار گرفتند. بقای سلولهای تمایز یافته با استفاده از روش 3-(4,5-dimethylthiazol-2-yl)-2,5-diphenyltetrazolium bromide (MTT) و تمایز عصبی آنها، با روش ایمونوسیتوشیمی (Immunocytochemistry) مورد ارزیابی قرار گرفت.یافتهها: نتایج MTT نشان داد که میزان بقای سلولهای تمایز یافته با محیط رویی در روزهای 7 و 21 نسبت به گروه شاهد، افزایش معنیداری داشت. همچنین، بیان نشانگر عصبی β-tubulin III (β-TUB III) به عنوان نشانگر اختصاصی اسکلت سلول عصبی، در روز 21 نسبت به گروه شاهد تفاوت معنیداری را نشان داد (050/0 > P).نتیجهگیری: بر اساس یافتههای این مطالعه، محیط رویی hADSCs توانست منجر به افزایش بقا و تمایز عصبی سلولهای بنیادی مشتق از چربی گردد. امید است شناخت بهتر ترکیبات این محیط رویی، راه را برای درمانهای غیر سلولی بیماریهای تخریب کنندهی عصبی هموار سازد.https://jims.mui.ac.ir/article_15279_3583a533fdabae1b23bc1451bdb5564f.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75953543520170723Maternal and Neonatal Outcomes in Full-Term Pregnancy with Unfavorable Bishop Scoreبررسی پیامد مادر و نوزاد در بارداریهای ترم با Bishop Score پایین73173815280FAالهه زارعاندانشیار، گروه زنان و زایمان، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانمریم مشفقیاستادیار، گروه زنان و زایمان، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تهران، تهران، ایرانرضا امینیدانشجوی پزشکی، کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان و کمیتهی تحقیقات دانشجویی، دانشکدهی پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی ارتش، تهران، ایرانJournal Article20170327Background: Unfavorable Bioshop score, a score pre-labor of cervical ripening, is a marker for screening delayed labor. This study aimed to determine maternal and neonatal outcomes in full-term pregnancy with unfavorable Bishop score.Methods: In a cross-sectional study, 400 full-term pregnant women were selected and Bishop score was determined at labor induction. All mothers and neonates were followed until discharged from hospital and maternal and neonatal outcomes in those with low Bishop score were investigated.Findings: The mean Bishop score was 5.9 ± 2.1; 174 (39.9%) and 262 mothers (60.1%) had unfavorable and favorable Bishop score, respectively. The mean Bishop score was higher in normal delivery. In addition, Bishop score was different based on causes of cesarean, the results of oxytocin challenge test (OCT), and preeclampsia. The mean Bishop score was lower in mothers with post-partum hemorrhage.Conclusion: According to increase of maternal and neonatal complications, pregnant women with unfavorable Bishop score must be hospitalized; so, the risk of these complications, including neonatal asphyxia would be reduced.مقدمه: Bishop score پایین، یک نشانگر برای وجود تأخیر در زایمان است. این مطالعه، با هدف بررسی پیامد مادر و نوزاد در بارداریهای ترم با Bishop score پایین انجام شد.روشها: طی یک مطالعهی توصیفی- تحلیلی، 400 زن باردار با بارداری ترم که در شرف زایمان بودند، انتخاب شدند و Bishop score در موقع القای لیبر در آنان تعیین گردید. تمامی مادران و نوزادان آنها تا موقع ترخیص از بیمارستان تحت پیگیری قرار گرفتند و بروز عوارض نوزادی و مادری در آنان تعیین و ارتباط آن با Bishop score بررسی شد.یافتهها: میانگین Bishop score زنان مورد مطالعه 1/2 ± 9/5 بود. 174 نفر (9/39 درصد) دارای Bishop score نامناسب و 262 نفر (1/60 درصد) دارای Bishop score مناسب بودند. مادرانی که زایمان طبیعی داشتند، از Bishop score بالاتری برخوردار بودند. همچنین، Bishop score بر حسب علت سزارین اختلاف معنیداری داشت و نوزادان Oxytocin challenge test (OCT) مثبت و پرهاکلامپسی، از میانگین Bishop score پایینتری برخوردار بودند. از طرف دیگر، زنانی که دچار خونریزی بعد از زایمان شدند، به طور معنیداری از Bishop score پایینتری برخوردار بودند.نتیجهگیری: با توجه به افزایش عوارض مادری و برخی از عوارض جنینی، لازم است مادران در شرف زایمان به ویژه مادران با Bishop score پایین در بیمارستان بستری شوند و زایمان کنند تا در صورت بروز این عوارض، اقدامات به موقع انجام گیرد و خطر بروز این عوارض، به ویژه آسفیکسی نوزاد کاهش یابد. هر چند که جهت نتیجهگیری قطعی، انجام تحقیقات بیشتری در این زمینه لازم است.https://jims.mui.ac.ir/article_15280_3d8ecead80f75995c7b8cad9ab4c858f.pdfدانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی استان اصفهانمجله دانشکده پزشکی اصفهان1027-75953543520170723Efficacy of Sexual Consultation Based on PLISSIT Model (Permission, Limited Information, Specific Suggestions, Intensive Therapy) on Sexual Function among Pregnant Women: A Randomized Controlled Clinical Trialتأثیر مشاورهی جنسی بر اساس مدل PLISSIT بر عملکرد جنسی زنان باردار: یک کارآزمایی بالینی تصادفی کنترل شده73974815281FAبهناز نجاتیگروه مامایی، دانشکدهی پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی همدان، همدان، ایرانفریده کاظمیدانشجوی دکتری، گروه مامایی و بهداشت باروری، دانشکدهی پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایرانسیده زهرا معصومیاستادیار، مرکز تحقیقات مراقبتهای مادر و کودک و گروه مامایی، دانشکدهی پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی همدان، همدان، ایرانپریسا پارسادانشیار، مرکز تحقیقات بیماریهای مزمن و گروه مامایی، دانشکدهی پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی همدان، همدان، ایرانمنوچهر کرمیدانشیار، مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت و گروه اپیدمیولوژی، دانشکدهی بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی همدان، همدان، ایرانعذرا مرتضویمتخصص روانپزشکی، بیمارستان امام حسین (ع) ملایر، دانشگاه علوم پزشکی همدان، همدان، ایرانJournal Article20170220Background: Sexual problems during pregnancy are the source of many interpersonal and marital conflicts. The pattern of changes in sexual activity during pregnancy can have an impact on sexual function and thus on sexual satisfaction in pregnant women. Counseling can reduce pregnant women's sexual problems during this time greatly. This study was conducted to determine the effect of counseling based on the PLISSIT model (Permission, Limited Information, Specific Suggestions, Intensive Therapy) on sexual function in pregnant women.Methods: This randomized clinical trial study was conducted on 80 pregnant women with gestational age of 24-26 weeks, having at least one sexual problem confirmed by psychiatrists. They were divided randomly in basis of block permutation into two groups of intervention and control. The intervention group received counseling based on PLISSIT by a trained midwife and control group received regular prenatal care by a midwifery clinic. Demographic and midwifery, and Female Sexual Function Index (FSFI) questionnaire were used and completed for data collection before intervention, and 2 and 4 weeks after that. P-value of less than 0.05 was considered significant.Findings: After adjusting for pre-intervention score, there were significant differences between the mean score of sexual function, and all its domains, among experimental and control groups at the fourth week after the intervention (P < 0.05).Conclusion: As sexual counseling based on PLISSIT model improved sexual function in women during pregnancy in this research, using this model in primigravida is advised. Evaluation of this method in sexual satisfaction is recommended for future studies.مقدمه: مشکلات جنسی در دوران بارداری، منشأ بسیاری از اختلافات بین فردی و زناشویی میباشد. الگوی تغییرات فعالیت جنسی در دوران بارداری، میتواند عملکرد جنسی و در نتیجه رضایت جنسی زن باردار را تحت تأثیر قرار دهد. مشاوره، میتواند مشکلاتی را که زن باردار در طی این دوران با آن روبهرو میشود، تا حد قابل قبولی کاهش دهد. مطالعهی حاضر با هدف ارزیابی تأثیر مشاوره بر اساس مدل Permission, limited information, specific suggestions, intensive therapy (PLISSIT) بر عملکرد جنسی زنان باردار انجام شد.روشها: پژوهش حاضر، یک مطالعهی کارآزمایی بالینی بود که بر روی 80 زن باردار 26-24 هفته که حداقل دارای یک مشکل جنسی تأیید شده از طرف روانظپزشک بودند، انجام شد. افراد به صورت تصادفی به روش بلوک جایگشتی در دو گروه مورد و شاهد تقسیم گردیدند. گروه مورد، توسط مامای آموزش دیده، بر اساس مدل PLISSIT مشاوره دریافت کردند و گروه شاهد، تنها مراقبتهای معمول بارداری توسط مامای درمانگاه را دریافت کردند. جهت گردآوری دادهها، از پرسشنامهی اطلاعات فردی و مامایی و پرسشنامهی شاخص عملکرد جنسی زنان (Female sexual function index یا FSFI) جهت بررسی عملکرد جنسی زنان باردار در مراحل قبل، دو و چهار هفته بعد از مداخله استفاده شد. 050/0 > P به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.یافتهها: پس از تعدیل اثر قبل از مداخله، بین میانگین نمرهی عملکرد جنسی و تمام حیطههای آن در دو گروه مورد و شاهد، در مرحلهی چهار هفته بعد از مداخله، اختلاف معنیداری وجود داشت (050/0 > P).نتیجهگیری: با توجه به تأثیر مشاورهی جنسی بر اساس مدل PLISSIT بر بهبود عملکرد جنسی زنان در دوران بارداری، مشاورهی جنسی در دوران بارداری توصیه میشود. در ضمن، پیشنهاد میگردد که در مطالعات بعدی، تأثیر مشاورهی جنسی در دوران بارداری بر رضایت جنسی نیز مورد سنجش قرار گیرد.https://jims.mui.ac.ir/article_15281_ad354cdbf9659bb7d5bcc25b33fec219.pdf